.::لحظه های کال::.

..:::قل اِنّما الغیبُ لِله،فانتظِروا اِنی معکم مِن المنتظِرین:::..

.::لحظه های کال::.

..:::قل اِنّما الغیبُ لِله،فانتظِروا اِنی معکم مِن المنتظِرین:::..

توهم ...یا !؟

هو المحبوب

1.

بعد از مدتها دیروز با مجموعه ای آشنا رفتم همایش
در کل خوب بود ...و دیدن افرادی که نمی دونم چرا دیروز احساس کردم باهاشون غریبه شدم
اصلن خوشم نیومد ...از این غریبه گی

.

مثلن قراره یکی دوباری برم نمایشگاه ،هم کتاب و هم مطبوعات
با کیا !!!هنوز معلوم نشده
ولی فکر کنم طبق معمول که هر وقت برنامه ی این جوری می ریزم ، به دلیلی همش به هم می خوره ، باید بی خیال نمایشگاه بشم !!؟

2.

اوایل کوچک بود . یعنی من این طور فکر می کردم . اما بعد بزرگ و بزرگتر شد .
آن قدر که دیگر نمی شد آن را در غزلی یا قصه ای یا حتی دلی حبس کرد .
حجم اش بزرگ تر از دل شد و من همیشه از چیزهایی که حجم شان بزرگ تر از دل شود ، می ترسم .
از چیزهایی که برای نگاه کردنشان - بس که بزرگ اند -باید فاصله بگیرم ، می ترسم.
از وقتی فهمیدم ابعاد بزرگی اش را نمی توانم با کلمات اندازه بگیرم یا در «دوستت دارم»خلاصه اش کنم ، به شدت ترسیده ام .
از حقارت خودم لج ام گرفته است . از ناتوانی و کوچکی روح ام .
فکر می کردم همیشه کوچک تر از من باقی خواهد ماند .
فکر می کردم این من هستم که او را آفریده ام و برای همیشه آفریده ی من باقی خواهد ماند .
اما نماند . به سرعت بزرگ شد . از لای انگشتان من لغزید و گریخت .
آن قدر که من مقهور آن شدم . آن قدر که وسعت اش از مرز های « دوستت داشتن »فراتر رفت .
آن قدر که دیگر از من فرمان نمی برد . آن قدر که حالا می خواهد مرا در خودش محو کند .

پ .ن

1. از کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه ...نوشته مصطفی مستور
2. قبل از اینکه شما بگید ...خودم میگم ...جو گیرشدم شاید ....ولی این سطور راکه نوشتم حرف هاییه که قبول دارم  

 

 
 

دل تنگی. گل محمدی . بندگی !!!

هو الانیس
1.
بعضی اتفاقا باعث میشه یه عده بی جنبه بودنشون رو به دیگران یاد آوری کنند .
به بهانه قضیه ورود خانم ها به ورزشگاه ها و موضع گیری های بعدی ،آقایانِ کاسه ی داغ تر از آش ،
با خبر و مقاله و یاد داشت و عکس و  حتا تیتر اول  ،
 با لحن شدیدا دلسوزانه !!!
و در راستای حمایت از حقوق از دست رفته زنان !!!

همه _دولت ، شخص رئیس جمهور ، مراجع ، اصولگراها، و هر کسی که بشه در این مورد بهش گیر داد_ رو

از انتقاد های غیر مغرضانه !!! بهره مند کردند .
.
گل محمدی خشک می کنم !
از اون دل خوشی های کوچیکه ، که بعضی وقتا خیلی لازمه ...
گل ها رو می ریزم روی یه ورق ، میذارم روی کتابخونه _بغل دستم_
بوی گل محمدی دلم رو یه جورایی به هم میریزه ...یه حس خوب و غریب !

2.
آرامش نداریم ...
سر در گم ایم ...
چون بندگی نمی کنیم ، خدایی می کنیم !
نمی شود هم خدایی کرد و هم بنده بود
وقتی به خدا ایراد می گیریم ...وقتی خسته می شویم ...
وقتی خدا را نمی توانیم در زندگی هایمان وارد کنیم ، به راه بندان رسیده ایم
بندگی کن، تا به راه بندان نرسی
پ.ن

دفترم را ورق می زدم ...این یادگاری های یکی دو سال پیش را یافتم ...بندگی کردن یادم رفته !

شکوا

هو البصیر
1.
به خاطر علاقه یا حساسیت موضوع و یا ...یه مدته لینک هایی که می فرستم همه اش در مورده عراقه
و بحث های سر کلاس هم .
بهر حال یکی از مراحل سرنوشت ساز عراق در حال گذره . که بر کل منطقه تاثیر گذار خواهد بود .
انتخاب رئیس جمهور و رئیس مجلس و نخست وزیر .
که بیشترین  بحث هم در مورده نخست وزیر بود . وفشار بیش از حد اشغال گران برای  تحمیل نظر خودشان .
بر اثر همین فشار ها و به تعویق افتادن زمان تشکیل جلسه مجلس عراق .
بالاخره ائتلاف  عراق یکپارچه از انتخاب الجعفری صرف نظر کرد و جواد المالکی رو برگزید
. مهم در این قضیه اینه که عراقی ها  قصد دارند بدون اعمال نظر اشغال گران و خصوصا امریکا کشور را اداره کنند
و قبول این مسئله برای  امریکائیها سخته .
مراحل بعدی هم مهمه و سر نوشت ساز ...و احتمالا باز هم می نویسم در مورده اوضاع عراق ...

اینم یه خبر

2.
چند قرن است که احرام تماشا داریم
                                      بر زبان نام اهورایی مولا داریم
چند قرن است دعا بوی فرج می گیرد
                                      و سراغ کسی از جمعه حج می گیرد
چند قرن است و زمین اوج مداوم دارد
                                      جمکران غلغله ی قامت قائم دارد
چند قرن است ولی جای تبسم خالی است
                                      جای دل در نفس جاری مردم خالی است
قطره ماندیم و یک پنجره دریا نشدیم
                                      کج نشستیم که شایسته مولا نشدیم
ما که هستیم ، خدایا به کجا مشغولیم ؟
                                      ظاهر این است که ما هم به دعا مشغولیم
همه در معرض شیطان و مسلمان در حرف
                                      راهیان سفر روشن ایمان ، در حرف
همه بیگانه ز خویشیم و به ظاهر با خویش
                                      ظاهر آراسته داریم و به باطن تشویش
شیعه هستیم ولی لایق مولا هستیم؟
                                       لایق آنچه که داریم تمنا هستیم ؟
این درست است که البته کسی می آید
                                     این که از کعبه « مسیحا نفسی می آید »
ولی ای کاش که ما لایق مولا باشیم
                                     نسل سبزی که نبی گفت ، همین ما باشیم
پس بیایید دل از هر چه هوی پاک کنیم
                                    و هوس ها را ، خس ها را ، در خاک کنیم
دل ببندید که هنگام دعای فرج است
                                    سنگ ها بگذارید که دل جای حج است
.
پ .ن
1. شعر از خلیل عمرانی است . شعر طولانی بود که من فقط چند بیت اش را نوشتم . و به ترتیب هم نیست . (تلخیص شده )
2. نمی دونم چرا از این چند تا لینکی که گذاشتم ، یکی یکی دارن اعلام تعطیلی و تعلیق و ...می کنن !!! امیدوارم به بقیه سرایت نکنه .

 

آقا ! اجازه

هو المنتظر
1.

25 روز از سال جدید میگذره ...تازه این هفته یه ذره برنامه های من منظم شده ...جنبه تعطیلات رو ندارم !
از دوشنبه هم که دنبال مطلب می گردم برای 2 تا کنفرانس و به هیچ چیز دیگه ای فکر نمی کنم !
نمی دونم به فکر قاجار و فتعلی شاه باشم  !
یا امیل دروکیم و ماکس وبر و نظرات جامعه شناسی شون !
قبلش هم که برای کنفرانس دوست محترم ام مشروطیت رو دوره می کردیم و هنوز هم معلوم نکردیم اثرات سیاسی و اقتصادی و ...مشروطیت چی بوده!
اون قدر ! اطلاعات و علاقه ام به مباحث زیاده !!! که برای تحقیق و کنفرانس های بقیه رفقا  مطلب جمع می کنم ...اون وقت خودم موندم !
.
چهار شنبه صبح با سر و صدای  کوچولوهای بنفش پوش و شعار
"انرژی هسته ای حق مسلم ماست "
بیدار شدیم ...کار جالبی بود .یه راهپیمایی چند دقیقه ای با همراهی مادران محترم !
و خب البته عرض تبریک ...

دنیا که هنوز داره بررسی می کنه و خیلیا باورشون نشده ...

2.

" آقا اجازه !ما دلمان تنگ می شود..."

آقا!اجازه.کاش ما آنقدر لاف زن بودیم ،که حداقل از این خالی ها می بستیم...

آقا!اجازه.ما دلمان تنگ نمی شود!

آقا ما اصلا دل نداریم که تنگ شود.

آقا!اجازه.تکلیف ما چیست؟

.

آقا !خیلی آقایید...

 

بسم الله

هو الاول
1.
برای شروع روز و ساعت خاصی لازم نیست
فقط تصمیم می خواد .
 اما اینکه چطور شروع بشه می تونه شروع را عقب بندازه
چند روزیه دنبال یه مطلب می گردم برای اینجا
همون طور که در توضیحات نوشتم شماره 1 روزمرگیه و اتفاقاتی  که می افته
و مشکل هم همین شماره 1 بود که عادت به نوشتن خودمونی و در مورد حاشیه ها ندارم
ولی خب تمرین می کنم !!!


2.
 امروز20 فروردین بود با اتفاقاتی متفاوت
سالگرد قطع رابطه سیاسی ایران و امریکا (1359)
اشغال بغداد توسط متجاوزان (1382)
شهادت سید شهیدان اهل قلم ،سید مرتضی آوینی (1372)
روز هنرو انقلاب اسلامی
.
با دو اتفاق اول فعلا کاری نیست .
می ماند دو اتفاق دیگر که به دلیل شهادت شهید آوینی این روز ، روز هنر و انقلاب اسلامی ،نامیده شده است .
سید مرتضی راهمه با روایت فتح  می شناسند ومن هم . نام سید شهیدان اهل قلم ، همواره برایم عجیب بود . که اثری از نوشته هایش در اطرافم نمی دیدم
چند باری به شماره های قدیمی مجله سوره سر زدم و اما چیزی نفهمیدم .
 در گذشته ای نه چندان دور تصمیم گرفتم بشناسمش ...سید شهیدان اهل قلم را ...
فردی آگاه و اهل درد ...با علم نو ...قلمی زیبا ...نوشته هایی  عمیق و زیباتر ...
گروهی هم از هم سن و سال هایم به سراغش آمده بودند . نامش را ..یادش را ...و آثارش را ترویج می کردند .
سید مرتضی بسیار خوب تکلیف را شناخته بود ...آنجا که لازم شد دوربین را برداشت _زمانی که همه اسحله گرم برداشتند _تا امثال من امروز حداقل تصویری داشته باشیم از دورانی که نبودیم اما بخش مهمی ازحال و آینده مان را جهت داد.
و افرادی را ببینیم که یافتنشان امروز به کیمیا می ماند
و نوشت ...از کمبود هایی که در عرصه فرهنگ بود ...گامی نو ...البته با طرف دارانی معدود
برای آینده هم راه را نشان داد .
خطر ها را مشخص کرد و بعد ازدوران جنگ نیز یاد آوری کرد که شهادت چیزی نیست که فراموش شود
آروزیی بعید نیست ...و باید مرد قبل از مرگ تا منشا حیات بود 
.
خرده می گیرند که " او " 12 سال پیش رفت ...چرا امروز بر اندیشه هایش پای می فشارید ؟!
من هم می پرسم ...شما فردی را نشانم دهید که چون او باشد در زمانه ما ...آگاه ...مسئولیت شناس ...با دیدی به وسعت حال و آینده ...

 که بتواند بنویسد بدون اغراض شخصی ..
ایراد هایی که بر هنر ما وارد بود را برطرف کند ...و هنر و فرهنگ مان را  انقلابی بخواهد و  اسلامی ...در عمل و نه در حرف
.
سید مرتضی آوینی یک الگو است ...
که باید عملا یادش کنیم ...