هو المحبوب
1.
از آمریکا شروع کرده است
تابستان 1959
"من تصمیم دارم که از این به بعد آدم خوبی باشم !"
خیلی هامان از این تصمیم ها میگیریم و به روزی نکشیده یادمان می رود
اما او بر سر حرفش ماند ...
آرام آرام تو را با خود به پیش می برد
از آتشی می گوید که روح و جسمش را می سوزاند ...
مخاطب نوشته هایش بیشتر خداست .
گاه خسته می شود و می نالد ..."خدایا خسته ام "
و بلافاصله خود در مقابل خستگی هایش می ایستد .
آخرین نوشته اش در آمریکا سرشار درد است و پناه می برد به "او"
.
1967
همه چیز را رها کرده و در لبنان است ...در کنار امام موسی صدر
از رنج و سختی مردم آن دیار می نویسد و تو را پا به پای خود می برد
در آتشی که می گوید می سوزاند ...درد را در همه وجودت می پراکند .
و در میانه این سختی ها "عشق " را نشانت می دهد
با خواندن نوشته هایش مبهوت می مانی ...مثل کوه محکم است در برابر دیده هم رزمان و چون "شمع"می سوزد در نیمه شب های تاریک لبنان
غرق می شود در عشق و می پذیرد درد را ...
" ای درد اگر تو نماینده خدایی که برای آزمایش من قدم بر زمین گذاشته ای ، تو را می پرستم !"
آماده می شود برای دیدن آنکه شنونده همیشگی حرف هایش است
از همه چیز می برد ...همه چیز
و می رسد به این که ..." خدا بود و دیگر هیچ نبود "
2.
عشق یعنی قلب چون آیینه ای
جای میخ در به روی سینه ای
عشق یعنی انتظار منتظر
سینه ای مجروح از مسمار در
پ.ن
1. آخرین روز خرداد ، سالگرد شهادت عارفی عاشق است مصطفی چمران جلوه عشق به خداست و ایمان به درستی هدف در همه لحظات زندگی
2. این جمله امام (رض)را در مسیر همیشگی مان حداقل سالی چند بار می بینم ...مثل چمران بمیرید
3. چمران مرده بود قبل از آنکه بمیرد
4....
چمران چپ بود.
یک چریک
یک مبارز
الگویی که مدتهاست مرا به فکر واداشته و اسطوره ای که
دوست دارم خود را به او بچسبانم.
۳۱ خرداد ۶۰
میگویند دست نارفیقان آن روز به خونش آلوده شد.
نمیدانم
افتخاریست از او نوشتن و اقتدار است از او یادکردن.
خوشا به حالت که مفتخر شدی.
چمران
بزرگمرد مبارز برای خلق مسلمان و ایرانی.
دستم را بگیر.
سلام
راستش چمران نمرده
منظورم این نیست که شهید شده
منظورم اینه که امسال چمران مردان اسمانی هستند و همیشه از اسمان به ما خاکیان مینگرند فقط الن فرقش اینه که دیگه فقط اونا مارو میبینن و ما دیگه از دیدنشون محرومیم چون قدرشونو ندونستیم
روحش شاد و یادش گرامی و جاوید باد
مثل همیشه مطالبت با روح همراه بود . آدم دوست نداره بیاد بیرون .
راستی من وبلاگتون رو می ذارم تو وب سایتم . امکان داره شما هم این کار رو کنین ؟ D:
التماس دعااا
چمران...تمام مردی ایرانی و اسوه ای شیعی روحش شاد و راهش پر رهرو
سلام
مصطفی را نمی شود روایت کرد...
چمران را که می نویسم...
مردی که امام دلش برایش تنگ می شد...
خوشحالم که تو هم به یادش بودی و برایش نوشته ای. من هم چند خطی نوشته ام.
فاطمیه دوم هم دارد از راه می رسد.
یا علی مددی
سلام. شاید امام(ره) تنها کسی بود که سردار سپاهش را خوب می شناخت. نوشته ی دلنشینی بود و عنوان به حقی داشت. زیبا بود. التماس دعا.
هو الحق
۲۵ سال
...
چمران .
واقعا نمی دونم چی بنویسم
یه چیزی فقط بگم از لبنان
شهرهای شیعه نشین مثل بعلبک توی خیابانها شون عکس سرهبران مذهبی را چسبانده اند . اوایل دیدن عکس امام و اقا برام خیلی عجیب بود ولی وقتی رفتم جنوب لبنان با دیدن عکس های چمران ....
عکس بزرگ چمران وسط و دور تا دور عکسهای شهدای خودشان
صور . کفرکلا . صیدا ...همه جا
نمی دونم واقعا درباره این آدم چه می توان گفت و چه می توان نوشت
من هم در حد خودم نوشتم .
خوشحال میشم سری بزنی
راستی من فوتبال را میبینم ولی به ضرورت .
مثلا بازی با مکزیک را نصفه دیدم ولی با پرتغال را تقریبا دیدم
التماس دعا
مردان بزرگ در واژه ها نمی گنجند. چمران مرد خدا بود و شهادت هنر مردان خداست. او که عرفان را با جهاد در هم آمیخت و درد را پاداش خدا می دانست. نامش و یادش جاودانه باد ... زیبا بود. نام چمران و یاد چمران همیشه زیباست. موفق باشید
آخرین مطلب وبلاگ را لطفا هرچه زودتر روی وبلاگتون بذارید و به دوستاتونم بگین این کارو بکنن.
http://weblog.autbasij.org
یا علی.
فاطمیه و حکایت در و دیوار شهرداری
روز دوشنبه 29/3/1385 ، شهردار منطقه یک تهران ملاقات عمومی دارد ؛
جانباز قطع نخاعی و شیمیایی جنگ تحمیلی با بیش از 70% از کار افتادگی ، با وقت قبلی و شماره نوبت 29 وارد شهرداری می شود .شهرداری پله دارد ؛ جانباز ویلچر دارد ؛ شهرداری آسانسور ندارد . ( بجز آسانسوری که مستقیماً به اتاق خواب شهردار می رود و مخصوص است )
یک نفر کمک می کند ، جانباز به طبقه اول می رسد ؛ در بعضی از اتاقها باز است ؛
ببخشید قربان ، محل ملاقات با شهردار کجاست ؟ درطبقه تحتانی ؟!
یک نفر کمک می کند ؛ جانباز به زیرزمین شهرداری می رسد .
ادامه در این وبلاگ: http://weblog.autbasij.org
خانه دوست کجاست؟
پنهان زیستى حضرت مهدى (عج) نه تنها چگونگى زندگى آن حضرت را در هالهاى از اسرار فرو برده که بسیارى از موضوعات مربوط به زندگى آن حضرت را نیز جزو امور پنهان نظام هستى قرار داده است .
یکى از مهم ترین این امور پنهان، محل زندگى آن حضرت در طول غیبت و به ویژه غیبت کبرى است. از این رو بسیارى علاقه مندند بدانند آن خورشید پنهان در کدامین بخش از این کره خاکى به گذران عمر مىپردازند.
هزاران هزار انسان عاشق و شیفته صدها سال است که در هر پگاه آدینه سخن به ندبه مىگشایند و این گونه مىسرایند: لیت شعرى این استقرت بک النوى بل اى ارض تقلک او ثرى! ا برضوى او غیرها ام ذى طوى؟ عزیز على ان ارى الخلق ولا ترى ...»
اى کاش مىدانستم در چه جایى منزل گرفتهاى و چه سرزمین و مکانى تو را در برگرفته است! آیا در کوه رضوایى و یا جاى دیگرى و یا در ذى طوى هستى؟ دشوار است بر من که خلق را ببینم و تو دیده نشوى ...»
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست